محل تبلیغات شما

 

طاووس یمانی می‏گوید: در صفا جوان لاغر ولی باهیبتی را دیدم که سر بسوی آسمان برداشته بود و می‏گفت: ‏ام چنانکه می‏بینی! گرسنه‏ام چنانکه می‏بینی! پس چه می‏بینی در آنچه می‏بینی ای آن کسی که می‏بینی و دیده نمی‏شوی!» 

من از دعای او بلرزه آمده ناگهان دیدم از هوا طبقی به زیر آمد و در آن دو برد یمانی قرار داشت. 

من بسیار متعجب و حیران شده بودم. او به من نگریست و گفت: ای طاووس!» 

گفتم: لبیک یا سیدی!» و از اینکه او مرا ندیده و می‏شناسد تعجب من بیشتر شد. ایشان گفت: آیا تو میل و رغبتی به این چیزها نداری؟!» و پرده را از روی طبق برداشت. دیدم در طبق چیزهایی شبیه نقلهای خراسان است. گفتم: ای آقای من! به برد احتیاجی ندارم ولی به آن چیزی که در طبق است مایل می‏باشم.» پس آن جناب مشتی از آنها را به من داد. من آن را گرفتم و دستش را بوسیدم و بر گوشه ردای احرام خود بستم و از آن خوردم. تا به آن وقت، هرگز چیزی را به آن خوشمزگی و لذت ندیده و نخورده بودم. سپس او از آن دو برد، یکی را ازار کرد و یکی را ردا نمود و آن چیزی را که پوشیده بود به مستحق داد. سپس از آنجا رفتیم تا به مروه رسیدیم و زیادی جمعیت او را از نظر من غایب ساخت و من در تفکر بودم که آیا او ملک بود یا جن یا ولیی از اولیاء خدا، تا آنکه کسی گفت: وای بر تو ای طاووس! تو او را نمی شناسی؟ او راهب عرب و امام وقت و پسرزاده‏ی رسول‏ خدا صلی الله علیه و آله و سلم، علی بن الحسین علیهماالسلام، زینت عبادت کنندگان است.» پس به خدمت آن حضرت شتافتم و از ایشان نفع بسیاری به من رسید. [1] . 

پی نوشت ها:[1] حدیقة الشیعه. 

 منبع: عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام سجاد؛ تهیه و تنظیم واحد تحقیقاتی گل نرگس؛ شاکر؛ چاپ اول 1386  

 

 

پاداش درود فرستادن بر فاطمه سلام الله علیها

ببخش تا بخشیده شوی..."داستان"

آمدن طبقی از آسمان

می‏بینی ,» ,پس ,چیزی ,طبق ,تو ,به آن ,به من ,و از ,را از ,» پس

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تکنولوژی و سینما